جدول جو
جدول جو

معنی مشوب ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

مشوب ساختن
پریشان کردن، آشفته کردن، آلودن، آلوده کردن، آمیختن، گمراه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتب ساختن
تصویر مرتب ساختن
نظم و ترتیب دادن، مرتب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ کَ دَ)
فریب ساختن. فریب در کار آوردن:
چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم
چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ دَ)
برنشست قرار دادن. وسیلۀ سواری ساختن. اقتعاد، ستور را مرکب خویش ساختن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شِ شُ دَ)
تهیۀ مرکب کردن. دوده و سیاهی دوات درست کردن، ترکیب کردن. پیوستن. پیوند دادن:
ده انگشتت مرتب کرد بر کف
دو بازویت مرکب ساخت بر دوش.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ کَ دَ)
صحبت در شب. (فرهنگ نظام). صحبت داشتن با کسی در شب. (بهار عجم) :
سواد شب خون چو از تاختن
برآسود آمد به شب ساختن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
به سامان داشتن سامان دادن مرتب کردن، . . و دو جانبش دو دروازه گشاده و همه را شرفه و کنگره و سنگ انداز مرتب ساخته که حقا اتمام آن کار از دست سلاطین. . بیک ساا دشوار آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب ساختن
تصویر مرعوب ساختن
ترساندن شکوهاندن مرعوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقور ساختن
تصویر مقور ساختن
گرد برین گرد بریدن قوار ساختن: (چرخ جادو پیشه چون زرین قواره کرد گم دامن کحلیش را جیبی مقور ساختند) (خاقانی. سج. 112)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکشوف ساختن
تصویر مکشوف ساختن
پیتا کنیدن پیدا کناندن آشکار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوث ساختن
تصویر ملوث ساختن
آلودن ملوث کردن: (و آنچه در آن موضع ماند بهر گونه قاذورات و پلیدیها ملوث و مکدر ساختند) (ظفر نامه یزدی. چا. امیرکبیر 408: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب ساختن
تصویر شب ساختن
شب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، نمایان ساختن، پدیدار کردن، عیان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به ستوه آوردن، بیزار کردن، افسرده کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن
متضاد: شادمان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد